زمانی «آلبویه» توانستند، ایران و عراق را تحت سیطره خود درآورند و بغداد را به اوج شکوه خود رسانند. در همان زمان، دولت «حمدانی» ـ که دولتی شیعی بود ـ با رهبری «سیفالدوله» و دیگران توانست، از یک سو در برابر تجاوز صلیبیها بایستد و از سوی دیگر، به عقل، خرد و امامت شیعه گردن نهد.
در همان زمان، دولت فاطمی در مصر و شمال آفریقا، توانست یکی از بزرگترین مراکز فرهنگی دنیا، یعنی دانشگاه الازهر را بنیاد نهد و با تسامح و بدون سختگیری بر سنیان، بیش از دویست سال در آن دیار حکمرانی کند.
و باز در همان زمان ـ که اینها همه در قرن چهارم و پنجم، یعنی متمدنترین دوران اسلامی و باشکوهترین عصر طلایی مسلمانان بود ـ در یمن، دولت زیدی حکومت میکرد. دولتی شیعی که باز به عقل و خرد و امامت اعتقاد داشت.
آن زمان، قاضی عبدالجبار ـ که یک سنی متعصب بود ـ فریاد زد که از خلافت عباسی، تنها نامی بیش نمانده و شیعهها همهجا را قُرُق کردهاند و راست میگفت که شیعیان، نبض جهان اسلام را در آن عصر طلایی در دست داشتند.
به نظر من، این شانس جهان اسلام بود که شیعه توانست قدرت سیاسی قابل ملاحظهای به دست آورد. برای اینکه اولا، به عقل و خرد بها میداد و آن را تقویت میکرد و ثانیا، با تسامح با مسلمانان رفتار میکرد و کسی را بر پذیرش آیین خود، مجبور نمیکرد. امروز هم نتایج آن سنت عقلانی را در شیعه ملاحظه میکنیم.
امروز نیز فرصتی تاریخی برای شیعه پدید آمده است تا نقش فعالی را در جهان اسلام بر عهده بگیرد و با عقل و درایت خود ـ البته با روش منطقی و مناسب ـ در برابر قدرتهای استکباری بایستد و از سوی دیگر با تقویت بنیادهای فکری اسلام و تکیه روی تمدن اصیل اسلامی راه را برای رسیدن به یک دوران شکوهمند هموار سازد.
امروز جهان اسلام بیش از هر چیز به عقل و فهم و برخورد منطقی و معقول نیاز داد. این درست است که دشمنان ما خشن هستند. اما ما باید با استفاده از اندیشه و تعقل و نشان دادن رفتار معقول از خود، نشان دهیم که دشمنان ما واقعا خشن و وحشی هستند و برخلاف ادعاهای خود ـ که به تسامح و دمکراسی میاندیشند ـ سر تا پا خشونت و توحش هستند.
این مهم، با تکیه بر فرهنگ و خرد و حفظ مردم و رعایت حقوق آنان و احترام نهادن به ایشان ممکن است و بس. با فکر کردن و اندیشیدن مقدور است و بس.
این مسیری بود که امام(ره) در پی تحقق آن بود. اما صدام، اجازه نداد تا اندیشه های آن مرد راه باز کند و البته افراطیهای ما هم بیتقصیر نبودند.
امروز، آیتالله خامنهای، آیتالله سیستانی و سیدحسن نصرالله، همگی در همان خط امام(ره) هستند. به نظر من، هیچ تفاوتی میان روشی که این سه بزرگوار در پیش گرفتند، نیست. هر سه، تربیتشده مکتب امامان(ع) هستند که به تربیت فکری و دینی مردم پرداختند و از دست زدن به اقداماتی که کمترین ثمر را نداشت، پرهیز میکردند.
امروز آقای سیستانی همان اندازه از مردم و راه آنان سخن میگوید که امام خمینی(ره) میگفت و در پی تحقق چیزی در عراق است که آیتالله خامنهای آن را «مردمسالاری دینی» مینامد.
همه این افراد در عین حال در پی عظمت اسلام و ملت اسلام هستند و هدف نهاییشان، خلاص کردن مسلمانان از دست دشمنان تا بن دندان مسلح است.
امروز نصرالله در لبنان چه میکند؟ بیتعارف باید گفت: نصرالله، سمبل عقل و درایت و سنجیدگی است. سمبل عزت و عظمت و افتخار برای شیعه و لبنان و جهان اسلام است. عقل و درایت و ایستادگی و مقاومت اوست که اسرائیل را با همه امکانات ذلیل کرده است.
آیا افتخاری که حزبالله لبنان به رهبری نصرالله برای جهان اسلام آفرید، قابل مقایسه با بدنامیهایی هست که «القاعده» برای جهان اسلام درست کرد؟ هل یستوی الذین یعلمون و الذین لایعلمون؟
و امروز خوشبختانه بدان سمت میرویم تا عقل شیعی بار دیگر احیا شود، به داد جهان اسلام برسد و آن را به مجد و عظمت و شکوه قرن چهارم و پنجم هجری باز گرداند.
چه کسی است که نداند، شکوه بغداد قرن چهارم با همه دشواریها و جنگهای فرقهای که افراطیها و حنبلیهای بغداد در پیاش بودند زیر سایه دولت عضدالدوله و دیگران سران آلبویه پدید آمد.
آیا ممکن است بار دیگر جهان اسلام به رهبری معقول شیعه تن در دهد و راه خلاصی از دام مستکبران را از آموزههای امامان معصوم و تربیتشدگان دامان آنان فرا بگیرد.
ای کاش سنیان عراق هم سخن آیتالله سیستانی را گوش داده بودند و به جای شصت و اندی درصد، 90 درصد آنها در انتخابات شرکت کرده بودند و راه را بر آمریکا سد میکردند. آن وقت کی آمریکا میتوانست در مقابل یک چنین انتخابی یک کلمه حرف بزند؟
باید بدانیم دنیای اسلام از گوش فرا دادن به آموزههای شیعه نه تنها ضرر نخواهد کرد که سود فراوانی هم خواهد برد.
رسول جعفریان